عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)
عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)

داستان های جالب و خواندنی ازبحار الانوار

امام حسین علیه السلام و مرد فقیر

عرب بیابانى نیازمند وارد مدینه شد و پرسید سخیترین و بخشنده ترین شخص در این شهر کیست ؟

همه امام حسین علیه السلام را نشان دادند.

عرب امام حسین علیه السلام را در مسجد در حال نماز دید و با خواندن قطعه شعر حاجت خود را مطرح کرد. مضمون قطعه شعرى که وى خواند چنین است :(36)

تا حال هر که به تو امید بسته ناامید برنگشته است ، هر کس حلقه در تو را حرکت داده ، دست خالى از آن در، باز نگشته است .

تو بخشنده و مورد اعتمادى و پدرت کشنده مردمان فاسق بود.

شما خانواده اگر از اول نبودید ما گرفتار آتش دوزخ بودیم .

او اشعارش را مى خواند و امام در حال نماز بود. چون از نماز فارغ شد و به خانه برگشت ، به غلامش قنبر فرمود:

از اموال حجاز چیزى باقى مانده است ؟

غلام عرض کرد:

آرى ، چهار هزار دینار موجود است .

فرمود:

آن پولها را بیاور! کسى آمده که از ما به آن سزاوارتر است .

سپس عبایش را از دوش برداشت و پولها را در میان آن ریخت و عبا را پیچید مبادا عرب را شرمنده ببیند، دستش را از شکاف در بیرون آورد و به او داد و این اشعار را سرود:(37)

این دینارها را بگیر و بدان که من از تو پوزش مى خواهم و نیز که من بر تو دلسوز و مهربانم .

اگر امروز حق خود در اختیار داشتم بیشتر از این کمک مى کردم ، لکن روزگار با دگرگونیش بر ما جفا کرده ، اکنون دست ما خالى و تنگ است .

امام علیه السلام با این اشعار از او عذرخواهى کرد.

عرب پولها را گرفت و از روى شوق گریه کرد.

امام پرسید: چرا گریستى شاید احسان ما را کم شمردى ؟

گفت : گریه ام براى این است که چگونه این دستهاى بخشنده را خاک در بر مى گیرد و در زیر خاک مى ماند

داستان های جالب و خواندنی /بحار الانوار/ 2

 ساده زیستى در اسلام

شریح قاضى (20) مى گوید:

خانه اى را به هشتاد دینار خریدم ، به نام خود قباله کردم و گواهان بر آن گرفتم .

خبرش به امیرالمؤ منین علیه السلام رسید، مرا احضار کرد و فرمود:

اى شریح ! شنیده ام خانه اى به هشتاد دینار خریده اى و بر آن قباله نوشته و چند نفر گواه گرفته اى !؟

گفتم : آرى ، درست است .

امام علیه السلام نگاه خشمگین به من کرد و فرمود:

شریح از خدا بترس به زودى کسى (عزرائیل ) به سوى تو خواهد آمد. نه به قباله ات نگاه مى کند و نه به امضاى آن گواهان اهمیت مى دهد و تو را از آن خانه حیران و سرگردان خارج مى کند و در گودال قبرت مى گذارد.

اى شریح ! خوب تاءمل کن ! مبادا این خانه را از مال دیگران خریده باشى و بهاى آن را از مال حرام پرداخته باشى ؟ که در این صورت ، در دنیا و آخرت خویشتن را بدبخت ساخته اى .

سپس فرمود:

اى شریح ! آگاه باش ! اگر وقت خرید خانه نزد من آمده بودى براى تو قباله اى مى نوشتم ، که به خرید این خانه حتى به یک درهم هم رغبت نمى کردى من این چنین قباله مى نوشتم : این خانه اى است که بنده خوار و ذلیل ، از شخص ‍ مرده اى که آماده کوچ به عالم آخرت است ، خریدارى کرده که در سراى فریب (دنیا)، در محله فانى شوندگان و در کوچه هلاک شدگان قرار دارد، که داراى چهار حد است :

حد اول آن ؛ به پیشامدهاى ناگوار (آفات و بلاها) منتهى مى شود.

و حد دوم ؛ به مصیبتها (مرگ عزیزان و...) متصل است .

و حد سوم ؛ به هوسهاى نفسانى و آرزوهاى تباه کننده اتصال دارد.

و حد چهارمش ؛ شیطان گمراه کننده است و درب این خانه از حد چهارم باز مى گردد.

این خانه را شخص فریفته آرزوها از کسى که پس از مدت کوتاهى مى میرد به مبلغ خارج شدن از عزت قناعت و داخل شدن در پستى دنیا پرستى خریده است ... (21)

آرى نگاه انسانهاى وارسته نسبت به زندگى پست همین است .

داستانهای از بحارالانوار1

نماز خالصانه

براى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دو شتر بزرگ آوردند. حضرت به اصحاب فرمود:

آیا در میان شما کسى هست دو رکعت نماز بخواند که در آن هیچ گونه فکر دنیا به خود راه ندهد، تا یکى از این دو شتر را به او بدهم .

این فرمایش را چند بار تکرار فرمود. کسى از اصحاب پاسخ نداد. امیرالمؤ منین علیه السلام به پا خواست و عرض کرد:

یا رسول الله ! من مى توانم آن دو رکعت نماز را بخوانم .

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:

بسیار خوب بجاى آور!

امیرالمؤ منین علیه السلام مشغول نماز شد، هنگامى که سلام نماز را داد جبرئیل نازل شد، عرض کرد:

خداوند مى فرماید یکى از شترها را به على بده !

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

شرط من این بود که هنگام نماز اندیشه اى از امور دنیا را به خود راه ندهد. على در تشهد که نشسته بود فکر کرد کدام یک از شترها را بگیرد.

جبرئیل گفت :

خداوند مى فرماید:

هدف على این بود کدام شتر چاقتر است او را بگیرد، بکشد و به فقرا بدهد، اندیشه اش براى خدا بود. نه براى خودش بود و نه براى دنیا.

آنگاه پیامبر صلى الله علیه و آله به خاطر تشکر از على علیه السلام هر دو شتر را به او داد. خداوند نیز در ضمن آیه اى از آن حضرت قدردانى نموده و فرمود:

((ان فى ذالک لذکرى لمن کان له قلب او القى السمع و هو شهید)) (17)

سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

هر کس دو رکعت نماز بخواند و در آن اندیشه اى از امور دنیا به خود راه ندهد، خداوند از او خشنود شده و گناهانش را مى آمرزد. (