عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)
عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)

بیداری همیشه انسان 3

درویشی تهیدست از کنار باغ کریم‌خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست
 اشاره‌ای به او کرد. کریمخان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.
 کریم‌خان گفت: این اشاره‌‌های تو برای چه بود؟

درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.

آن کریم به تو چقدر داده و به من چه داده؟ کریم‌خان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت

چه می‌خواهی؟

درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است! چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و فروخت.

خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد!

پس جیب درویش را پر از سکه کرد و قلیان را نزد کریم‌خان برد! روزگاری سپری شد. درویش

جهت تشکر نزد خان رفت.

ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم‌خان زند کرد و گفت: نه من کریمم نهتو؛ 

کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش است.