مرد : ماه من می شوی؟
مرد قبول کرد و گفت: زن : آن وقت دستت به من نمی رسد!
مرد : حالا میگی چکار کنم؟
زن : ماهی ات می شوم!
مرد با خوشحالی گفت:چه عالی! داشتن ماهی چه کیفی دارد!
زن گفت: حالا که ماهی ات شدم، اجازه بده کمی شنا کنم. ماهی به شنا زنده است!
مرد گفت: کجا می خواهی شنا کنی؟
زن گفت: چشمان زلالت، جان می دهد برای شنا کردن!
مرد گفت: راست می گویی؟ چگونه؟
زن گفت: تو فقط اجازه اش را بده شنا کردن با من!باشه! ولی زیاد از ساحل دور نشو! می ترسم غرق شوی!
زن به شکل ماهی در آمد و به داخل چشم مرد شیرجه زد و شنا کنان وارد دل مرد شد و دید که ماهی های دیگری در آنجا مشغول شنا و جست و خیز هستند.
او دیگر معطل نکرد و شنا کنان برگشت و از چشم مرد بیرون پرید و به راه افتاد که برود.
مرد پرسید: چی شده ماهی من؟ کجا می روی؟
زن جواب داد: می روم ماهت بشوم!
مرد گفت: آن وقت دستم به تو نمی رسد!
زن گفت: همان بهتر که نرسد!
مرد پرسید: آخه چرا؟!
زن گفت: چرایش را از دلت بپرس!
دل که نیست، حوضچه پرورش ماهی است!
حکایت اول:
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی می کنی؟
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم، پیدا می کند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم می کند!!!؟
********************
حکایت دوم:
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری رفت...
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمی دهم...!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر رفت، پدر دختر با ازدواج موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت:
ان شاءالله خدا او را هدایت می کند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت می کند، با خدایی که روزی می دهد، فرق دارد؟؟!!!!...
************************
حکایت سوم:
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟...
گفت: آری..
مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛
یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم..
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...!
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم...
گفتند: پس تو بخشنده تری...!
گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!!
اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!!
***********************
حکایت چهارم:
عارفی راگفتند:
خداوند را چگونه می بینی؟!
گفت آن گونه که همیشه می تواند مچم را بگیرد، اما دستم را می گیرد....
تصاویر صفحه نخست روزنامههای امروز (پنجشنبه، 6 مهر) در قسمت پایین، قابل مشاهده است:
اشا به گزارش خبرگزاری فارس از اصفهان، پیکر شهید حججی به لشکر 8 نجف اشرف رسید و پیکر پاسدار شهید مدافع حرم مهمان نمازخانه پادگان عاشورا شد.
همکاران شهید ضمن وداع با شهید مراسم قرائت زیارت عاشورا را برپا کردند.
در برنامه بعدی، وداع مردم در حسینیه فاطمةالزهرا (س) در نزدیکی همین پادگان برگزار خواهد شد.
انتهای پیام/ی
نـماز یعنى خدمت و بندگى, فرمان بردارى, سر فرود آوردن و تعظیم کردن به نشانه احترام.نماز, داروى نسیان و وسیله ذکر خداوند است. ادامه مطلب ...
اوایل شروع کارم یکی از روستاها تدریس می کردم...
یک روز پدر یکی از دانش آموزان اخراجی که به مدرسه احضار شده بود.
دلیل اخراج فرزندش را از مدیر دبیرستان پرسید و مدیر به او گفت :
معلم پرورشی پسر شما را اخراج کرده است!"
تا اینو گفت، پدر دانش آموز زد زیر خنده و خنده!!!
معلما و مدیر متعجب شدند و پس از مهلتی، مدیر با تعجب به او گفت :
برای چی می خندید؟!!!
پدر دانش آموز اخراجی گفت :
و الله ما ماهی پرورشی، میگو پرورشی و ... دیده و شنیده بودیم، اما معلم پرورشی ندیدیم و نشنیدیم.
این رو که گفت همه تو دفتر زدند زیر خنده!!!
خلاصه، مشکل پسره هم حل شد.
هیچ گاه نگران حرف های مردم نباش ،
همین که وقت شان را می گذارند ،
تا پشت سرت حرف بزنند ،
یعنی شخص مهمی هستی ....
یک ایرانی در امریکا برای شغل دوم یک کلینیک باز می کند با یک تابلو به این مضمون:
"درمان بیماری شما با 50 دلار. در صورت عدم موفقیت 100 دلار پرداخت می شود."
یک دکتر آمریکایی برای مسخره کردن او و کسب 100 دلار به آنجا می رود و می گوید: من حس ذائقه خود را از دست داده ام !
ایرانیه به دستیار خود می گوید: از داروی شماره 22 سه قطره بهش بده .
دکتر دارو را می چشد، اما آن را تف می کند و می گوید:
این دارو نیست که گازوییل است!
ایرانیه می گه: شما درمان شدید!
چون طعم گازوییل را حس کردید و 50 دلار می گیرد.
چند روز بعد دکتر آمریکایی برای انتقام بر می گردد و می گوید که حافظه اش را از دست داده است.
ایرانیه به دستیار خود می گوید: از داروی شماره 22 سه قطره بهش بده .
دکتر اعتراض می کند که این دارو که مربوط به ذائقه بود!
و ایرانیه می گوید:
شما حافظه خود را به دست آوردید و درمان شدید؛ و 50 دلار می گیرد.
به عنوان آخرین تلاش دکتر چند روز بعد مراجعه می کند و می گوید که بینایی خود را از دست داده است.
ایرانیه می گه متاسفانه نمی توانم شما را درمان کنم، این 100 دلاری را بگیرید!
اما دکتر اعتراض می کند که این یک50دلاری است. ایرانیه می گوید: حکای
شما درمان شدید و 50دلار دیگر می گیرد.
تصاویر صفحه نخست روزنامههای امروز (چهارشنبه، 5 مهر) در قسمت ادامه مطلب، قابل مشاهده است:
شب عاشورا امام حسین(ع) به یارانش فرمود:
هرکس از شما حق الناسی به گردن دارد، برود ....
او به جهان فهماند که حتی کشته شدن در کربلا هم از بین برنده حق الناس نیست....
درعجبم از کسانی که هزاران گناه و حق الناس می کنند، ولی معتقدند یک قطره اشک بر حسین ضامن بهشت آن هاست....!
(شهید دکتر چمران)
هر یک از شب های محرم به نام یکی از شهدای کربلا نام گذاری شده است