عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفس های آخرش را می کشید. کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند. جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آن ها خیره شده بود. کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند:
این عقاب احمق را می بینی به خاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟ اگه بیاید و با ما هم سفره شود، نجات پیدا می کند! حال و روزش را ببین! آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد!
آن ها عقابند! از گرسنگی خواهند مرد، اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند
داد!!
از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است، نه چقدر زیستن.
زندگی ما انسان ها هم باید مثل عقاب باشد.
مهم نیست چقدر زنده ایم! مهم این است به بهترین شکل زندگی کنیم.
سفرکن و به هیچکس نگو
مثل یک داستان واقعی زندگی کن و به هیچکس نگو
با خوشحالی زندگی کن و به هیچکس نگو
مردم چیزهای قشنگ رو خراب می کنند .....
منبع :پایگاه مقاومت چهارده معصوم (ع)
لیمو ترش یکی از خوشمزه ترین و پرکاربردترین چاشنی ها در آشپزخانه است. به جثه کوچک زرد رنگش نگاه نکنید، می توانید کارهای زیادی را به او بسپارید و آن را به جزئی پرکاربرد در خانه تبدیل کنید. یکی از ویژگی های مهم لیمو، تمیز کردن فضای داخلی منزل شماست.
«الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»
زندگی به من یاد داده که
موفقیت
درست
از همون لحظه ای شروع می شه
که تصمیم می گیری
قدم اول رو برداری!
یکی از بزرگان می گفت:
ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت:
سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله!
گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟
گفت:
قبل از این که خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی. همه اهل محل همین طور بودند. هرکس خانه اش گازکشی می شود، دیگر سلام علیک او تغییر می کند...
از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می داد. عوض این که بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
سی سال او را با اخلاق خوب تحویل گرفتم. خیال می کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ،ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
ﺍﺯ ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ ﺳﻤﯿﻌﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :
ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺩﺍﺭید؟!!!
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺭﻳﺎ ، ﻣﺮﻏﺎبی ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﻳﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ ؛ ﭘﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺭﺱ ﻣﺎﻟﻴﺪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪ ﻭ ﭘﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺳﻤﺖ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﮔﻞ ﺧﺸﮏ شود ؛ ﺍﻳﻨ ﻄﻮﺭﯼ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﮔﭻ ﮔﺮﻓﺖ ؛ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻧﯿﺮﻭﯾﯽ ﻣﺎﻓﻮﻕ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺭﺍ ﺩﺍﺩﻩ ...
ﺣﺎﻻ ﺍﺳﻢ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺮﻭ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺧﺪﺍ ﯾﺎ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ !!!
پس ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻧﺸﻮﯾﺪ !!!
ﻭﻗﺘﯽ که ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ؛ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺭﺍ می خوﺭﺩ، ولی ﻭﻗﺘﯽ می میرﺩ ؛ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ می خوﺭﺩ .
ﺷﺮﺍﯾﻂ با ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ می کند ؛ هیچ وﻗﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ. ؛ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﺍﻣﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ ...
ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ ، ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ می ساﺯﺩ، ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺑﺮﺳﺪ ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ می توﺍﻧﺪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ با هم ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﺪ !!!
ﭘﺲ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻨﯿﺪ !!!
دقت کردید ؟
انسان های صادق ، به صداقت حرف هیچ کس شک نمی کنند.
انسان های دروغگو ، تقریبا حرف هیچ کس را باور ندارند.
انسان های امیدوار ، همواره در حال امیدوار کردن دیگرانند .
انسان های نا امید ، همیشه آیه یاس می خوانند .
انسان های حیله گر ، معتقدند که همه مشغول توطئه هستند .
انسان های شریف ، همه را شرافتمند می دانند .
انسان های بزرگوار ، بیشترین کلامشان ، تشکر از دیگران است.
انسان های دانا در جواب بیشتر سوالات می گویند: نمی دانم .
انسان های نادان ، تقریبا در مورد هر چیزی می گویند: من می دانم!
انسان های حسود ، همیشه فکر می کنند که همه به آن ها حسادت می کنند .
انسان های بامحبت ، در نهایت مهربانی همه را با جانم ، عمرم ، عزیزم
خطاب می کنند.
انسان های متواضع ، تقریبا در مقابل خواسته همه دوستان می گویند:
چشم سعی می کنم .
انسان های پرتوقع: انتظار دارند همه در مقابل حرف هایشان بگویند: چشم
یکی از علما از کربلا و نجف برمی گشت، ولی در راه برگشت در اطراف کرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقان غارت نمودند.
آن عالم می گوید : « من کتابی داشتم که سال ها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود، در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً کتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یکی از سارقان گفتم: من کتابی در میان اموالم داشتم که شما آن را به غارت برده اید و اگر ممکن است آن را به من برگردانید، زیرا به درد شما نمی خورد».
آن شخص گفت: « ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم کتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم ».
گفتم: « رئیس شما کجا است؟ »
گفت: « پشت این کوه جایگاه او است » .
لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم، دیدم که رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی که از نماز فارغ شد، آن دزد به رئیس خود گفت:
« این عالم یک کتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازه شما نخواستیم بدهیم ».
من به رئیس دزدها گفتم: « اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز کجا؟ دزدی کجا؟ ».
گفت: « درست است که من رئیس راهزنان هستم، ولی چیزی که هست، انسان نباید رابطه خود را با خدا به کلّی قطع کند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلکه باید یک راه آشتی را باقی گذارد. حالا که شما عالمید، به احترام شما اموال را برمی گردانیم ».
و دستور داد همین کار را کردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.
پس از مدّتی که به کربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم که با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می کرد. وقتی که مرا دید، شناخت و گفت:
« مرا می شناسی؟ »
گفتم: « آری! »
گفت: « چون نماز را ترک نکردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر که را نمی شناختم، از طرف آن ها صدقه دادم و اکنون توفیق توبه و زیارت پیدا کردهام.
بهدنبال پیشرویهای امروز رزمندگان عراقی در اطراف شهر الحویجه، صدها تن از عناصر داعش با فرار از منطقه خود را به یکی از پایگاه های شبه نظامیان کرد در منطقه داقوق تسلیم کرده اند! این در حالی است که در جریان عملیات نیروهای عراقی در شهر شیعه و ترکمان نشین تلعفر در شمال استان نینوی این کشور نیز بیش از 500 تروریست تکفیری داعشی خود را به شبه نظامیان کرد پیشمرگه تسلیم و تصاویر متعددی از آنها منتشر شده بود.
مقامات استان کردستان عراق تا کنون حاضر به تحویل این تروریستها نشده و بر اساس اطلاعات موثق بخش اعظم آنها توسط آمریکا و ترکیه به مناطق امن در سوریه یا لیبی، مصر و افغانستان منتقل شده اند. پیش از این بالگردهای آمریکایی بارها طی عملیات های هلیبرن اقدام به انتقال فرماندهان و اعضای داعش از سوریه و عراق به مناطق امن کرده اند. الحویجه کرکوک آخرین دژ نظامی داعش در عراق می باشد.