عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)
عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)

اعجاز دعا!

داستان واقعی که در پاکستان اتفاق افتاده است !

دکتر"ایشان"، پزشک و جراح مشهور پاکستانی ، روزی برای شرکت در یک کنفرانس علمی که جهت بزرگداشت و تکریم او به خاطر دستاوردهای پزشکی اش برگزار می شد ، با عجله به فرودگاه رفت .
بعد از پرواز ، ناگهان اعلان کردند که به خاطر اوضاع نامساعد هوا و رعد و برق و صاعقه ، که باعث از کار افتادن یکی از موتورهای هواپیما شده ، مجبوریم فرود اضطراری در نزدیک ترین فرودگاه را داشته باشیم ...  
بعد از فرود هواپیما ، دکتر بلافاصله به دفتر استعلامات فرودگاه رفت و خطاب به آن ها گفت :
من یک پزشک متخصص جهانی هستم و هر دقیقه ، برای من برابر با جان خیلی انسان هاست و شما می خواهید من 16 ساعت ، تو این فرودگاه منتظر هواپیما بمانم ؟

یکی از کارکنان گفت : 
جناب دکتر ، اگر خیلی عجله دارید، می تونید یک ماشین دربست بگیرید تا مقصد شما ، سه ساعت بیشتر نمانده است ...

دکتر ایشان ، با کمی درنگ پذیرفت و ماشینی را کرایه کرد و به راه افتاد که ناگهان در وسط راه ، اوضاع هوا نامساعد شد و بارندگی شدیدی شروع شد؛ به طوری که ادامه دادن برایش مقدور نبود ...

ساعتی رفت تا این که احساس کرد دیگه راه را گم کرده است ...

خسته و کوفته و درمانده و با نا امیدی به راهش ادامه داد ...
 
که ناگهان کلبه ای کوچک توجه او را به خود جلب کرد ...

کنار اون کلبه توقف کرد و در را زد ، صدای پیرزنی را شنید :
- بفرما داخل ، هر که هستی در بازه ...

دکتر داخل شد و از پیرزن که زمین گیر بود خواست که اجازه دهد از تلفنش استفاده کند . پیرزن خنده ای کرد و گفت :
کدام تلفن فرزندم ؟ اینجا نه برقی هست و نه تلفنی ... ولی بفرما و استراحت کن و برای خودت استکانی چای بریز تا خستگی به در کنی و کمی غذا هم هست بخور تا جون بگیری ...

دکتر از پیرزن تشکر کرد و مشغول خوردن شد ، درحالی که پیرزن مشغول خواندن نماز و دعا بود ... که ناگهان متوجه طفل کوچکی شد که بی حرکت بر روی تختی نزدیک پیرزن خوابیده بود ، که هر از گاهی بین نمازهایش ، او را تکان می داد .

پیرزن مدتی طولانی به نماز و دعا مشغول بود . بعد از اتمام نماز و دعا ، دکتر رو به او کرد و گفت :
به خدا من شرمنده این لطف و کرم و اخلاق نیکوی تو شدم ، امیدوارم که دعاهایت مستجاب شود.

پیرزن گفت :
شما رهگذری هستید که خداوند به ما سفارش میهمان نوازیتان را کرده است .
من همه دعاهایم قبول شده ، به جز یک دعا ...

دکتر ایشان می پرسد :
چه دعایی ؟

پیرزن می گوید :
این طفل معصومی که جلو چشم شماست ، نوه من هست که نه پدر داره و نه مادر ، به یک بیماری مزمنی دچار شده که همه پزشکان اینجا ، ازعلاج آن عاجز هستند ...
به من گفته اند که یک پزشک جراح بزرگی به نام دکتر« ایشان» هست که او قادر به علاجش هست ، ... ولی هم او خیلی از ما دور هست و دسترسی به او مشکل هست و من هم نمی توانم این بچه را پیش او ببرم ... و هم می گویند هزینه عمل جراحی او خیلی گران است و من از پس آن برنمی آیم ... می ترسم این طفل بیچاره و مسکین ، خوار و گرفتار شود ... پس از خدا خواسته ام که چاره ای برای این مشکل جلویم بگذارد و کارم را آسان کند !

دکتر ایشان در حالی که گریه می کرد ، گفت :
به والله که دعای تو ، هواپیماها را از کار انداخت و باعث زدن صاعقه ها شد و آسمان را به باریدن وا داشت ... تا این که من دکتر را به سوی تو بکشاند .
من به خدا هرگز باورنداشتم که الله عزوجل با یک دعا ، این چنین اسباب را برای بندگان مومنش مهیا می کند و به سوی آن ها روانه می کند .

 ******************

وقتی که دست ها ، از همه اسباب ها کوتاه می شود و امید ، حتی در تاریکی ها همچنان ادامه دارد ، فقط پناه بردن به آفریدگار زمین و آسمان به جا می ماند و راه ها از جایی که هیچ انتظارش را ندارید ، باز می شود .

هر جایی که امید ادامه دارد ، تمام کائنات در راستای خواسته ی او تلاش می کنند .
این داستان  ارزش خواندن داشت!
بزرگی می گوید:
باور نمی کنم خدا به کسی بگوید: 
" نه...! "

خدا فقط سه پاسخ دارد:
١- چشم....
٢- یه کم صبر کن....
٣- پیشنهاد بهتری برایت دارم....

همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...
شاید خداست که در آغوشش می فشاردت!
برای تمام رنج هایی که می بری، صبر کن!

نظرات 1 + ارسال نظر
غزل از گیلان جمعه 24 شهریور 1396 ساعت 13:13

سلام.من این داستان رو قبلا خونده بودم..خیییلی قشنگه خیلی
اشکم دراومد!

سلا م
برای همه دعا کنید مثل پروردگار
که مهربانیش بر همه
سایه افکنده است
ای دوست مرا دعا کن شاید نزدیکتر از من به
خدا ایستاده ای

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.