عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)
عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)

خر سلطان جنگل شد!

خر همه ی حیوانات را مجبور کرد که ساعت ۶ صبح بیدار شده و ۶ عصر بخوابند!
در هنگام توزیع غذا دستور داد که هر کدام از چارپایان و پرندگان و سایر حیوان ها فقط حق دارند ۶ لقمه غذا بخورند. 
وقتی خواستند پینگ پنگ بازی کنند، هر تیم ۶ بازیکن داشته باشد، و زمان بازی نیز ۶ دقیقه باشد.
کارها خوب پیش می رفت و خر قوانین ششگانه یی وضع کرد!
در یک روز دل انگیز پاییزی، خروس ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه صبح بیدار شد و آواز خواند. 
خر خشمگین شد و در یک سخنرانی جنجالی گفت: 
قوانین ما از همه قوانین دیگران کامل تر است و خروج از این ها و تخلّف از قانون های ششگانه جرم محسوب و منجر به اشدّ مجازات می شود، و طی مراسمی خروس را اعدام کرد. 
همه ی حیوان ها از اعدام خروس ترسیدند و از آن پس با دقّت بیشتر قوانین را اجرا می کردند. 
بعد از گذشت چندین سال، خر بیمار شد و در حال مرگ بود. 
شیر به دیدارش رفت و گفت: 
من و تعدادی دیگر از حیوان ها می توانستیم قیام کنیم، ولی نخواستیم نظم جنگل به هم بریزد، حال بگو علّت ابلاغ قوانین ششگانه چه بود؟ و چرا در این سال ها سختگیری کردی؟
خر گفت: 
حالا من به خاطر خرّیت یک چیزهایی ابلاغ کردم، 
شماها چرا این همه سال عین بُـز اطاعت کردید؟؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
روشنایی دوباره جمعه 6 مرداد 1396 ساعت 17:50

ممنون

متشکرم
شماهم لینک کنید در غیر اینصورت بعداز 48 ساعت حذف می شوید

بهاره پنج‌شنبه 5 مرداد 1396 ساعت 20:45

دیگه از شیر جنگل انتظار نداشتم که چند سال به حرف یه خر گوش بده

دیگه بعضی مواقع پیش میاد و شیرها هم ضعیف میشوند

بهمن پنج‌شنبه 5 مرداد 1396 ساعت 19:17 http://bia2tanz6.mihanblog.com/

دنیا دو روز است:


یک روز با تو و یک روز علیه تو

روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست مایوس نشو.

چرا که هر دو پایان پذیرند.



و...


به چشمانت بیاموز که هر کسی ارزش نگاه ندارد

به دستانت بیاموز که هر گلی ارزش چیدن ندارد

به دلت بیاموز که هر عشقی ارزش پرورش ندارد

بله کاملا همینطور است
با تشکر از حضور گرمتون

بهمن پنج‌شنبه 5 مرداد 1396 ساعت 16:34 http://bia2tanz6.mihanblog.com/

نشانی خانه خویش را گم کرده ایم
لطف بنفشه را می دانیم
اما دیگر بنفشه را هم نگاه نمی کنیم
ما نمی دانیم
شاید در کنار بنفشه
دشنه ای را به خاک سپرده باشند
باید گریست
باید خاموش و تار
به پایان هفته خیره شد
شاید باران
ما
من و تو
چتر را در یک روز بارانی
در یک مغازه که به تماشای
گلهای مصنوعی
رفته بودیم
گم کردیم.

باز باران با ترانه با گوهرهای فراوان می خورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرمو نازک چست و چابک با دو پای کودکانه می دویدم همچو آهو می پریدم ازلب جوی دور میگشتم ز خانه ....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.