
گفت:چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
پادشاهی میخواست به کشاورزی که جانش را نجات داده بود، پاداش بدهد. قرار شد شاه تمامی سرزمینی را که کشاورز می توانست از طلوع تا غروب خورشید پیاده بپیماید، به او ببخشد.
بنابراین، مرد کشاورز از صبح اول وقت شروع کرد به دویدن. او بی آن که به گرما، گرسنگی یا تشنگی بیندیشد، در دشت و صحرا دوید. هرچه غروب خورشید نزدیک تر میشد، سرعتش را بیشتر کرد. در آخرین لحظه هایی که خورشید آخرین پرتوهایش را جمع میکرد، دو پای دیگر هم قرض گرفت تا بلکه چند گز زمین بیشتر به دست آورد.
سرانجام، وقتی آخرین پرتو خورشید در افق ناپدید میشد، او بر زمین افتاد، اما در همان حال دست هایش را به طرف جلو کشید تا شاید یک وجب دیگر از زمین گرانبها را از آنِ خود کند.
اما افسوس! چون پس از آن نتوانست از جا برخیزد. دویدن زیادی جانش را گرفت. درهمان هنگام مردی عارف از آنجا میگذشت. به روی کالبد بدون جان کشاورز خم شد و گفت:
«ای کشاورز، این همه حرص و طمع برای به دست آوردن این همه زمین برای چه؟ مگر بدن آدمیزاد برای به دست آوردن آرامش جاودانی خود بیش از دو متر خاک میخواهد؟»
جملات زیبا و آموزنده
وقتی مثبت فکر کنی تنها خودت نیستی که حس خوبی داری؛ تمام اطرافت رو هم پراز انرژِی مثبت می کنی
پروفسور حسابی:
۲۲ سال درس دادم؛
۱- هیچ گاه لیست حضور و غیاب نداشتم.
(چون کلاس باید این قدر جذاب باشد که بدون حضور و غیاب شاگردت به کلاس بیاید)
۲- هیچ گاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم!
(چون کلاس، خانه دوم دانش آموز است)
۳-هر دانش آموزی دیر آمد، سر کلاس راهش دادم!
(چون می دانستم اگر ۱۰ دقیقه هم به کلاس بیاید؛ یعنی احساس مسئولیت نسبت به کارش)
۴- هیچ گاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم.
(چون این قدر جذاب درس می دادم که هیچ کس نگفت بار سوم تکرار کن)
۵- هیچ گاه ۹۰ دقیقه درس ندادم!
(چون می دانستم کشش دانش آموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق دارد)
۶- هیچ گاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم!
(چون می دانستم ممکن است بچه ای مستضعف باشد یا یتیم..)
۷- هیچ گاه دانش آموزی درب دفتر نفرستادم.
(چون می دانستم درب دفتر ایستادن یعنی شکستن غرور)
۸- هیچ گاه تنبیه تکی نکردم و گروهی تنبیه کردم!
(چون می دانستم تنبیه گروهی جنبه سرگرمی هست، ولی تنبیه تکی غرور را می شکند)
۹- همیشه هر دانش آموزی را آوردم پای تخته، بلد بود.
(چون می دانستم که کجا گیر می کند، نمی پرسیدم!)
ادیسون به خانه بازگشت و یاد داشتی را به مادرش داد.
گفت : این را آموزگارم داد. گفت فقط مادرت بخواند.
مادر در حالی که اشک در چشمان داشت، برای کودکش خواند.
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است. آموزش او را خود بر عهده بگیرید.
سال
ها گذشت .مادرش از دنیا رفته بود. روزی ادیسون که اکنون بزرگ ترین مخترع
قرن بود، در گنجه *خانه خاطراتش را مرور می کرد. برگه ای در میان شکاف
دیوار او را کنجکاو کرد. آن را درآورده و خواند.
نوشته بود : کودک شما کودن است. از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم.
ادیسون ساعت ها گریست و در خاطراتش نوشت.
توماس آلوا ادیسون،کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد .
قهرمان مادر است در همه دوران ها!
رسانههای آمریکایی از مراجعه عروس ارشد دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، به دادگاه نیویورک برای ثبت درخواست طلاق خبر دادند.
روزنامه نیویورک دیلی نیوز در این رابطه گزارش داد «ونسا» عروس ارشد ترامپ و همسر دونالد ترامپ جونیور روز گذشته (پنجشنبه 24 اسفند 96) برای طلاق به دادگاه نیویورک مراجعه کرده است.
اندکی پس از اعلام این خبر، این دو با انتشار بیانیهای تایید کردند که با وجود داشتن 5 فرزند پس از 12 سال زندگی مشترک تصمیم به جدا شدن گرفتهاند.
،خبرگزاری فرانسه گزارش داد دستگاه قضایی این کشور حکم بازداشت حسه بنت سلمان، خواهر محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان را به این دلیل که محافظ شخصیاش در سال ۲۰۱۶ یک کارگر را در آپارتمانش در پاریس کتک زده بود، صادر کرد.
حسه بنت سلمان تنها دختر ملک سلمان، پادشاه عربستان است و ۴۴ سال دارد. ملک سلمان ۱۱ پسر دارد. حسه همواره به پاریس سفر میکند.
کارگری که از محافظ شخصی حسه کتک خورده بود گفت که وی برای برخی کارهای منزل سپتامبر ۲۰۱۶ به آپارتمان وی رفته و از اتاقی که درحال کار کردن در آن بود عکس گرفت. حسه وی را متهم کرده بود که قصد دارد این تصاویر را در رسانهها بفروشد.
این کارگر گفت که وقتی حسه وی را درحال عکسبرداری دید به محافظش دستور داد او را کتک بزند.