1- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیادهروى کنید و به هنگام راه رفتن، لبخند بزنید.
2- هر روز حداقل 10 دقیقه در یک مکان کاملاً ساکت و بىسر و صدا بنشینید.
3- هرگز از خوابتان نزنید. یک دستگاه ضبط فیلم بخرید و برنامه هاى تلویزیونى مورد علاقهتان که شب ها دیروقت پخش مىشوند را ضبط کنید و روز بعد ببینید.
4- هر روز صبح که از خواب بلند مىشوید،
جمله زیر را تکمیل کنید:
«هدف امروز من ....................... است.»
5- با این سه «الف» زندگى کنید:
-انرژى،
- اشتیاق،
-احساس یگانگى
6- نسبت به سال قبل کتابهاى بیشترى بخوانید و بازىهاى بیشترى بکنید.
7- هر روز زمانى را برای دعا بگذارید.
8- با افراد بالاتر از 70 ساله و نیز افراد کمتر از 6 ساله وقت بگذرانید.
9- به هنگام بیدارى، رویاپردازى کنید.
10- بیشتر از میوهها و سبزیجات تغذیه کنید.
11- چاى سبز، مقدارى زیادى آب، کلم، بادام و فندق را در رژیم غذایى روزانهتان بگنجانید.
12- سعى کنید هر روز بر روى لب حداقل سه نفر لبخند بیاورید.
13- ریخت و پاش و آشفتگى را از خانه، ماشین و میز کارتان دور سازید.
14- انرژى خود را صرف شایعات، موضوعات گذشته، افکار منفى یا چیزهایى که از کنترل شما خارج است ،نکنید.
در عوض، انرژى خود را مصروف جنبه هاى مثبت «زمان حاضر» سازید.
15- بدانید که زندگى مانند مدرسه است و شما براى یادگیرى به اینجا آمده اید. مسائل، جزئى از برنامه درسى است که ظاهر مىشوند و از بین مىروند، درست مثل مسائل کلاس ریاضى، امّا درسهایى که از آنها یاد مىگیرید، براى همیشه پا برجا مىماند.
16- صبحانه را زیاد، ناهار را متوسط و شام را کم بخورید.
17- خودتان را زیاد جدّى نگیرید. هیچ کس دیگر هم این کار را نمىکند.
18- لزومى ندارد که در هر بحثى برنده شوید، اختلاف نظرها را بپذیرید.
19- با گذشته خود صلح کنید تا «حال»تان خراب نشود.
20- زندگى خودتان را با دیگران مقایسه نکنید.
21- هیچ کس مسئول شادى و رضایت شما نیست به جز خودتان.
22- هر مصیبت یا ضایعهاى که برایتان پیش مىآید، به خودتان بگویید:
«آیا 5 سال دیگر، این اتفاق اهمیتى خواهد داشت؟»
23- همه را به خاطر همه چیز ببخشید.
24- آنچه دیگران درباره شما فکر مىکنند، به شما مربوط نیست.
25- هر وضعیتى، چه خوب و چه بد، تغییر خواهد کرد.
26- به هنگام بیمارى، کارتان از شما مراقبت نمىکند، دوستانتان از شما مراقبت مىکنند. تماس خود را با آنها حفظ کنید.
27- بهترین اتفاق براى شما هنوز روى نداده است.
28- گاه گاهى به افراد خانوادهتان تلفن کنید و بهشان بگویید که به فکرشان هستید.
29- هر شب قبل از رفتن به رختخواب، جمله زیر را تکمیل کنید.
«من امروز به خاطر ...................... خوشحال و سپاسگزارم».
30- این متن را برای کسانی که دوستشان دارید، بفرستید❤️
استرس بخش جدا نشده ای از زندگی هر روز ماست. اگر چه مقدار کمی استرس برای زندگی ما لازم است اما اگر کنترل نشود، زندگی ما را تحت تاثیر منفی خود قرار می دهد.
استرس می تواند شخصیت ما را تخریب کند، موجب بر هم زدن روابط عاطفی ما با دیگران شود و همچنین از پیشرفت زندگی ما بکاهد. استرس می تواند تا حدی در ما وجود رخنه کند که جز تاریکی چیزی نبینیم و تبدیل به آدمی افسرده و منزوی شویم.
اما راههایی وجود دارد که می تواند استرس ما را کاهش دهد. یکی از این روش ها که در ژاپن بسیار رایج است، در کمترین زمان بیشترین تاثیر را می گذارد و از استرس تان به مقدار زیادی می کاهد.
اگر شما هم به دنبال راهی سریع، ساده و تاثیرگذار هستید، این روش را که در این مطلب به شما آموزش می دهیم، امتحان کنید.
برای این روش باید از دست هایتان کمک بگیرید، اما قبل از آن باید بدانید که هر انگشت چه تاثیری در زندگی تان دارد و بازتاب چه خصوصیتی از شماست. ادامه مطلب ...
ابن سیرین کسی را گفت: چگونه ای؟
گفت: چگونه است حال کسی که پانصد درهم بدهکار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت:
پانصد درهم به طلبکار بده و باقی را خرج خانه کن و واى بر من اگر پس از این حال کسی را بپرسم!
گفتند: مجبور نبودی که قرض و خرج او را بدهی!
گفت: وقتی حال کسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوال پرسی منافق باشی...
رسم مردانگى و رفاقت این چنین است
همسر زیدان که با روزنامه پاریس اسپورت در مورد شوهرش مصاحبه کرد، چند نکته جالب گفت که ذهن همه را به خود مشغول کرد.
وی گفت که وقتی زیدان از او خوشش آمد، به او گفته:
آیا مسیحی هستی؟ در جواب گفتم، بلی.
زیدان با این کلمه چهرهاش عوض شد و رفت، مدتی گذشت و از زیدان خبری نشد تا کنجکاو شدم و دنبالش راگرفتم، وقتی منزل شخصیش را در پاریس پیدا کردم، با دیدنم تعجب کرد و من هم علت ناپدید شدنش را پرسیدم.
زیدان گفت: میخواستم باهات ازدواج کنم، ولی تو مسیحی هستی و من مسلمان.
طی چند ملاقات من شیفته دین و رفتار زیدان شدم و تصمیم گرفتم هم مسلمان شوم و هم همسر زیدان.
همسر زیدان میگوید: زیدان هیچ وقت نمازش را قطع نکرد و عصبانی نمیشد.
اما نکته جالب این بود که هر وقت حقوق میگرفت یا درآمدی دیگری داشت، حسابدارش 10 درصد از آن را کسر میکرد، علت را پرسیدم.
زین الدین گفت: این همان زکات است که برایت توضیح داده بودم، 10 درصد درآمدم مستقیم وارد حساب هزار یتیم الجزایری میشود.
همسرش راز حمله با سر زیدان را به بازیکن ایتالیایی در آخرین بازی ملیاش در فینال جام جهانی را بر ملا ساخت.
او گفت: زیدان هیچ وقت عصبانی نمیشد مگر به اسلام توهین شود.
بازیکن ایتالیایی به او گفت:
"مسلمان تروریست"، زیدان هم کنترلش را از دست داد و با سر به سینه مدافع ایتالیایی ضربه زد.
زیدان در این مورد می گوید، این ضربه شیرینترین ضربهای بود که زدم و پانصد هزار یورو جریمهاش از آن شیرینتر بود و برای دینم تمام اموال و حتی جانم را میدهم
برادران یوسف وقتی می خواستند یوسف را به چاه بیفکنند، یوسف لبخندی زد!
یهودا پرسید: چرا می خندی؟ اینجاکه جای خنده نیست!
یوسف گفت : روزی در فکر بودم چگونه کسی می تواند به من اظهار دشمنی کند با این که برادران نیرومندی دارم!
اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد.
❤️آیا خداوند برای بندگانش کافی نیست؟
سوره زمرآیه ۳۶
مثنوی هفتاد «من» یعنی چه؟!
من تا الان نمی دونستم مثنوی هفتاد من چیه . . .
فکر می کردم به خاطر طولانی بودن یا وزین بودن مثنویه !!!
ولی این شعر مولوی داستان هفتاد من مثنوی را برای شما و من روشن می کنه . . .
فوق العاده است؛
مثنوی هفتاد "من" مولوی:
مَن(۱) اگر با مَن(٢) نباشم می شَوَم تنهاترین
کیست با مَن(٣) گر شَوَم مَن(۴) باشد از مَن(۵) ماترین
مَن(۶) نمی دانم کیاَم مَن(٧) لیک یک مَن(٨) در مَن(٩) است
آن که تکلیف مَنَ(١۰) اَش با مَن(١١) مَنِ(١٢) مَن(١٣) روشن است
مَن(١۴) اگر از مَن(١۵) بپرسم ای مَن(١۶) ای همزاد مَن(١٧)
ای مَنِ(١٨) غمگین مَن(١٩) در لحظههای شاد مَن(٢۰)
هرچه از مَن(٢١) یا مَنِ(٢٢) مَن(٢٣) در مَنِ(٢۴) مَن(٢۵) دیدهای
مثل مَن(٢۶) وقتی که با مَن(٢٧) می شوی، خندیدهای
هیچ کس با مَن(٢٨) چنان مَن(٢٩) مردم آزاری نکرد
این مَنِ(٣۰) مَن(٣١) هم نشست و مثل مَن(٣٢) کاری نکرد
ای مَنِ(٣٣) با مَن(٣۴) که بی مَن(٣۵) مَن(٣۶) تر از مَن(٣٧) می شوی
هرچه هم مَن(٣٨) مَن(٣٩)کنی، حاشا شوی چون مَن(۴۰) قوی
مَن(۴١) مَنِ(۴٢) مَن(۴٣) مَن(۴۴) مَنِ(۴۵) بیرنگ و بیتأثیر نیست
هیچ کس با مَن(۴۶) مَنِ(۴۷) مَن(۴۸) مثل مَن(۴۹) درگیر نیست
کیست این مَن(۵۰)؟ این مَنِ(۵۱) با مَن(۵۲) زِ مَن(۵۳) بیگانهتر
این مَنِ(۵۴) مَن(۵۵) مَن(۵۶) کُنِ از مَن(۵۷) کمی دیوانهتر ؟
زیر بارانِ مَن(۵۸) از مَن(۵۹) پُر شدن دشوار نیست
ورنه مَن(۶۰) مَن (۶۱) کردنِ مَن(۶۲) از مَنِ(۶۳) مَن(۶۴) عار نیست
راستی . . . این قدر مَن(۶۵) را از کجا آوردهام !!؟
بعد هر مَن(۶۶) بار دیگر مَن(۶۷) چرا آوردهام !!؟
در دهانِ مَن(۶۸) نمی دانم چه شد، افتاد مَن(۶۹)
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من(۷۰) . . . !!!
منبع : حکایت حکیمانه
One song can spark a momentیه آهنگ می تونه لحظه ای جدید را بسازدOne flower can wake the dreamیه گل می تونه نوید بخش بهار باشهOne tree can start a forestیه درخت می تونه آغاز یک جنگل باشدOne bird can herald springیه پرنده می تونه نوید بخش بهار باشدOne smile begins a friendshipیه لبخند می تونه سرآغاز یک دوستی باشد
روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویان گفت:
" امروز می خواهیم بازی کنیم! "
سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد.استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهم ترین افراد زندگی اش را روی تخته بنویسد.
آن خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان، همکلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفری را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن اسامی همکلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا این که فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند:نام مادر، پدر، همسر و تنها پسرش. ..
کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود؛ چون حالا همه می دانستند این دیگر برای آن خانم صرفاً یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای آن خانم بود. او با بی میلی تمام نام پدر و مادرش را پاک کرد.
استاد گفت:"لطفاً یک اسم دیگر را هم حذف کنید.
"زن مضطرب و نگران شده بود و با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد. و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست ...
استاد از او خواست سرجایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:
"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟ والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند. و شما پسرتان را به دنیا آوردید. شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید! "
دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند. زن به آرامی و لحنی نجوا مانند پاسخ داد:
"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود ،برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ترکم خواهد کرد.
پس تنها فردی که واقعاً کل زندگی اش را با من تقسیم می کند، همسرم است! "
همه ی دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آن که زن حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود، برایش کف زدند...
حمام آخرت
بهلول هارون را در حمام دید و گفت:
به من یک دینار بدهکاری ، طلب خود را می خواهم.
هارون گفت: اجازه بده از حمام خارج شوم. من که این جا عریانم و چیزی ندارم بدهم.
بهلول گفت: در روز قیامت هم این چنین عریان و بی چیز خواهی بود؛
پس طلب دنیا را تا زنده ای بده که حمام آخرت گرم است و دستت خالی!
چهار عنصر عشق
مادر بزرگم رسماً عاشق پدر بزرگم بود.
یک روز به او گفتم: حیف این همه احساست، پدر بزرگ من مگر چه دارد که تو از او امام زاده نزد فرزندان و نوه و نبیرههایت درست کردهای؟!!!
مادر بزرگ اخم دلپذیری به من کرد و گفت:
دلسوز نیست که هست، حواسش به قرص و دواهای من نیست که هست، از جوانیام تا کنون نه در مطبخ ماچم کرد، نه هرگز کنار مردم خوارم کرد. پدر بزرگ تو داناست! نمی فهمی دختر، داناست. او مرا میفهمد. رگ خواب مرا میداند. خلق و خوی مرا میداند.
من ماتم برده بود!!
سه روز بود که کتاب هنر عشق ورزیدن "اریک فروم" را میخواندم و یک بخشش را نمیفهمیدم!!!
"چهار عنصر عشق: «دلسوزی»، «احساس مسئولیت»، «احترام» و «دانایی» است!!!
مادر بزرگ بیسواد من حرف های" اریک فروم" را برایم چه شیرین تحلیل و بررسی کرده بود.
به همین سادگی!!!
منبع : حکایت حکیمانه
نگاه همه به پرده سینما بود.
{جشنواره فیلم های 10 دقیقه ای....}
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم:تصویر سقف یک اتاق بود....
دو دقیقه از فیلم گذشت..
چهار دقیقه دیگر هم گذشت...
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و
به یک کودک معلول قطع نخاع خوابیده
روی تخت رسید...
جمله زیر نویس فیلم:
این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و
شما طاقتش را نداشتید.
پس قدر زندگیتان را بدانید!!
ظرف پنیر یا خامه را باید برعکس در یخچال بگذارید
در نگهداری از برخی خوراکی ها مانند نان و کیک ممکن است با مشکلاتی همچون کپک زدگی و بیات شدن آن ها مواجه شوید. با ما همراه شوید تا بدانید چگونه می توانید برخی از موادغذایی را برای طولانی مدت تازه نگه دارید.
۱٫ بزرگ ترین عیب برای دنیا همین بس که بیوفاست.
۲. آرزو دارم روزی این حقیقت به واقعیت مبدل شود که همه انسانها برابرند.(مارتین لوترکینگ)
۳٫ بهتر است روی پای خود بمیری تا روی زانوهایت زندگی کنی. (رودی)
۴. بر روی زمین چیزی بزرگ تر از انسان نیست و در انسان چیزی بزرگ تر از فکر او. (همیلتون)
۵. عمر آنقدر کوتاه است که نمیارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)
۶. چیزی ساده تر از بزرگی نیست. آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است.(امرسون)
۷. به نتیجه رسیدن امور مهم، اغلب به انجام یافتن یا نیافتن امری به ظاهر کوچک بستگی دارد. (چاردینی)
۸. آن که خود را به امور کوچک سرگرم میکند، چه بسا که توانایی کارهای بزرگ را ندارد. (لاروشفوکو)
۹. اگر طالب زندگی سالم و بالندگی می باشیم، باید به حقیقت عشق بورزیم.(اسکات پک)
۱۰. زندگی بسیار مسحور کننده است، فقط باید با عینک مناسبی به آن نگریست. (دوما)
1 نگرش مثبت
2 ارتباط موثر
3 ادب
4 یادگیری مادام العمر
5 انضباط شخصی
6 تندرستی واقعی
7 آرامش خاطر
8 خلّاقیّت
9 عشق ورزیدن به کار
10 داشتن برنامه و هدف
11 داشتن قلب و زبان شاکر
12 درک دیگران
13 استفاده موثّر از زمان
14 بخشندگی15 اعتماد به نفس.