دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند .
با خود قرار گذاشتند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر باشد. یکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد .
چندی نگذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد و به خود غِرّه شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ، چرا که او در اختیار مخلوق است و من در خدمت خالق .
همان شب پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد :
به حرمت برادرت تو را بخشیدم!
برادر صومعه نشین اشک در چشمانش آمد و گفت :
یا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر ، چگونه است مرا به حرمت او می بخشی ، آیا آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست .َ
ندا رسید :
آنچه تو می کنی، من از آن بی نیازم، ولی مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست!
طاها کوچکترین شهید حمله تروریستی اهواز که با لباس سیاه ارباب و سالارشهیدان (سیدالشهدا ) شهید شد
کودک کشی، رسم قدیمی و ناجوانمردانه صهیونیست ها و تروریست هاست ...
انتقام خونت را خواهیم گرفت...