عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)
عاشقان حسین (ع)

عاشقان حسین (ع)

از دیارشهرتاریخی لیدوما ((ممسنی))**************************اخبار روز شامل( علمی - فرهنگی - سیاسی - مذهبی -تاریخی - ورزشی -پزشکی -طنز)

الطاف پنهان حق

پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید٬ وزیرش گفت: 

«هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.»

پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: 

«در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» 

و دستور داد وزیر را زندانی کنند.

روزها گذشت تا این که پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت، او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: 

«درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت، ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟»

وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود، چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم، حالا حتماً کشته شده بودم.»

ای کاش از الطاف پنهان حق سر در می‌آوردیم که این گونه ناسپاس خدا نباشیم@ ईह═─

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.