می گویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت .
چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد.
وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید، ملا گفت :
دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.
چند روز بعد ، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگ تر به ملا داد،به این امید که دیگچه بزرگ تری نصیبش شود.
تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد .
همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت.
ملا گفت: دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد.
همسایه گفت: مگر دیگ هم می میرد؟ چرا مزخرف میگی!!!
و جواب شنید :چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده، نگفتی که دیگ نمی زاید.
دیگی که می زاید، حتما مردن هم دارد.
********************
این حکایت اغلب ما مردم است .هرجا که به نفع ما باشد ،عجیب ترین دروغ ها و داستان ها را باور می کنیم، اما کوچک ترین ضرر را بر نخواهیم تابید.
نصف بیشتر کارایى که انجام نمیدیم، حرفایى که نمى زنیم، جاهایى که نمیریم، لباسایى که نمى پوشیم، به خاطر حرف مردمه.
اشتباهه دیگه!
@eshgh_ou_nefrat
___________________________________________
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
دقیقا
امان از دست حرف های مردم
هههههههههه واقعا