کلاغی بر درختی نشسته و تمام روز خود را بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد..!
خرگوشی از آن جا عبور می کرد.
از کلاغ پرسید:
آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را به بیکاری و استراحت بگذرانم؟
کلاغ حیله گرانه گفت:
البتّه که می تونی..!
خرگوش کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد .
ناگهان روباهی از پشت درخت جَست و او را شکار کرد.
کلاغ خنده زنان گفت:
برای این که مفت بخوری و بخوابی و هیچ کاری نکنی ...
باید این بالا بالا ها بنشینی..!
ولی کلاغه عجب حرفی زد
دقیقا
سلام با احترام لینک شدید
ممنون و سپاس
شماهم لینک شدید
جالب بود
سپاس و درود
سلام با افتخار لینک شدید
درود بر شما