حمام آخرت
بهلول هارون را در حمام دید و گفت:
به من یک دینار بدهکاری ، طلب خود را می خواهم.
هارون گفت: اجازه بده از حمام خارج شوم. من که این جا عریانم و چیزی ندارم بدهم.
بهلول گفت: در روز قیامت هم این چنین عریان و بی چیز خواهی بود؛
پس طلب دنیا را تا زنده ای بده که حمام آخرت گرم است و دستت خالی!
والا به خدا بعضیا چجوری زمانی که حق الناس به گردنشونه میتونن بخوابن من یادمه یه بار به یه بند خدایی که افتاده بود تو جوب خندیدم شبش خوابم نبرد تا نرفتم ازش طلب بخشش کتنم
احسنت بر این عذاب وجدانت آجی جان
غمِ جانانۀ ما بر دلِ ما اولاتر
دلِ دیوانۀ ما بندِ بلا اولاتر
هر وفایی که نه با دوست به اخلاص کنی
جور لایقتر از آن است و جفا اولاتر
گر مسلمانی و گر گبر ریا واجب نیست
کافری کردنِ مطلق ز ریا اولاتر
کعبه جستن به ریا کافریِ پنهانیست
بت پرستیدن پیدا به صفا اولاتر
لوحِ وسواس چه خوانی چو قلم بشکستند
حکم کز دستِ قضا رفته رضا اولاتر
عاشقان را که ز اسلام و سلام آزادند
روی در قبلۀ جان پشت دوتا اولاتر
عقل با عشق مصاحب نتواند بودن
پنبه از آتشِ سوزنده جدا اولاتر
ذوالفقارِ کفِ حیدر به شبان لایق نیست
شک نباشد که شبان هم به عصا اولاتر
زاهد و صومعه ورند و خراباتِ مغان
عاشق و عشقسزا هم به سزا اولاتر
نقدِ هر کان به مکانی دگر اولا باشد
زر به مخلوق و نزاری به خدا اولاتر...
درود بر شما
زیبا بود